حيات‌القلوب
بخش چهارم و پاياني
گوش به حرف چه زناني نباش؟
حضرت اباالحسن، علي بن ابيطالب، امام اميرالمومنين علي عليه‌السلام: ...فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍوَ لَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَر.(1)
... پس، از زنان شر و بدكردار فاصله بگيريد و با زنان خوب هم با احتياط رفتار كنيد به گونه‌اي كه به طور كلي دركارهاي خوب از آنها اطاعت نكنيد تا نسبت به امور ناپسند طمع اطاعت پذيري شما را نداشته باشند.(2)
            

(1): نهج‌البلاغه، صبحي صالح، خطبه80.
(2): اين عبارت نتيجه‌گيري ازسه نكته و مطلبي است كه فرمودند(در سه پست قبلي توضيح داده شد)، البته اگرچه آن موارد همانطور كه گفته شد اموري نبود كه في نفسه و به خودي خود تاثيري در كم كردن ارزش زنان داشته باشد چرا كه مورد اول و سوم دستور تشريعي خداست و مورد دوم دستور تكويني باري‌تعالي و در هر دو صورت زن ناچارو ملزم به رعايت اين دستورات است.
اما موارد ذكر شده مي‌تواند زمينه‌ايبراي ايجاد ناهنجاريهايي در زنان گردد البته اگر در صدد اصلاح خويش برنيايند و دائم به فكر زندگي روزمره خود و مشغوليتهاي دنياي مادي باشند چيزي كه امروزه كم و بيش قابل مشاهده است.
چرا كه نمازي كه با اين همه ايراد و مشغوليت خوانده مي‌شود چقدر مي‌تواند مصداق (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر) باشد كه آنرا چند روزي هم در آن ايام خاص نخوانيم كه هيچ و بالكل خداوند را در اوقات نماز فراموش هم بكنيم.(اشاره به فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ)
و اين عاطفه و احساسات سرشاري را كه خداوند به امانت داده و روزي، امانتش را مي‌خواهد، چگونه خرج كرديم، براي دفاع‌هاي بي‌جهت از فرزندنازنينمان، مگر عروس بيچاره چه كرده كه بايد چنين پسري را تحمل كند، چرا بايد احساسات را در اين همه دروغ و غيبت و تهمت بي‌جا آن هم به نفع كسي و نه حتي به نفع حق، خرج كنيم. (اشاره به أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ)
 واين مال و ارثي كه ارزش انسان را بالا نمي‌برد كه هيچ، هر چه بيشتر هم داشته باشي بيشتر بايد به خدا جواب دهي، پس چرا آنقدر حرص بخوري كه ارثم چرا اينقدر كم شده، و به خاطر آن نه برادر بشناسي و نه هيچ‌كس ديگر. (اشارهبه أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ)
پس ديگر روشن است كه در هر حالي بايد از زنان فاسد و شرور(فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ )كه تابع دستورات خداوند نيستند و برنامه خدا را در زندگي خويش محترم نمي‌شمارند، گرچه نامشان فاطمه باشد و نام مذهبشان شيعه، بايد فاصله گرفت و از زناني كه سعي مي‌كنند تابع اوامر الهي باشند(وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ)اما به هر حال مانند هر انسان ديگر خطاهايي در زندگي دارند و از جمله در امور بالا(سه بخشي كه حضرت در كلامشان فرمودند) مراقبت چنداني ندارند بايد با دقت و چشماني‌باز برخورد داشت، چرا كه مراقبت نكردن از آن احساسات سرشاردر بسياري از موراد قضاوتهاي يك زن را تحت تاثير قرار مي‌دهد، براي همين، اطاعت كردن و دائما از نظرات آنها پيروي كردن حتي در اموري كه در خوب بودن آنها شكي نداريم(وَ لَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ)، آنها را حريص بر خواسته‌هاي خطايي(حَتَّى لَا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَر) مي‌كند كه گاهي يكملتي را به تباهي مي‌كشاند چه برسد به يك خانواده و فاميل.
البته در هرحال حساب زنان عالمه و عارفه كه سعي تام در طي طريق با برنامه الهي دارند كه محصول نهايي اين مسير افرادي همچون زينب كبري سلام الله عليها و فاطمه معصومه سلام الله عليها هستند، كاملا جدا است.

جمعه 9 12 1392 20:52
(0) دیدگاه
بخش سوم: ارث زنان
ارث كمتر ارتباطي به ارزش زن ندارد
حضرت اباالحسن، علي بن ابيطالب، امام اميرالمومنين علي عليه‌السلام: مَعَاشِرَالنَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ ... نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ ... وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ الرِّجَال ... .‏(1)
اي مردم، همانا زنان بهره مادي ناقصي دارند، به دليل اينكه ارث آنها نصف ارث مردان قرار داده شده است.(2)
                           

(1): نهج‌البلاغه، صبحي صالح، خطبه80.
(2):با اينكه در مسئله ارث بهره مادي زن نصف مرد است البته نه در همه فروض ارث، به هر حال كم بهره بودن از اموال دنيا ارتباطي با ارزشمند بودن يا نبودن او به لحاظ انساني ندارد چرا كه اگر گنج عالم هم در دستان شما باشد ومردي مانند قارون باشي، بايد به جهنم تشريف ببريد.

پنج شنبه 8 12 1392 20:34
(0) دیدگاه
بخش دوم: عقل زنان
آيا زنان عقلشان از مردان كمتر است؟

حضرت اباالحسن، علي بن ابيطالب، امام اميرالمومنين علي عليه‌السلام: مَعَاشِرَالنَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ ... نَوَاقِصُ الْعُقُولِ ... وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ ... .‏(1)
اي مردم، همانا زنان داراي عقلهاي ناقصي(2) هستند، به دليل اينكه شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد به حساب آمده است.
                                      

(1): نهج‌البلاغه، صبحي صالح، خطبه80.
(2): براي روشن شدن معناي نقصان عقل، ابتدا بايد مفهوم كلمه عقل را روشن سازيم و سپس به معنايي تركيبي نقصان عقل دست يابيم. عقل در استعمالات روايي يك اصطلاح است كه با معناي لغويش در لغت عرب همخواني دارد.
براي اينكه زودتر به مقصود و مفهوم اين واژه دست پيدا كنيم نيازي نيست كه همه استعمالات اين لغت را در اينجا بياوريم، فقط اين نكته را يادآور مي شويم كه در لغت، عقل در مقابل حُمق به كار رفته است و علم در مقابل جهل.
اين تعبير را زياد شنيده ايم كه فلاني تصميمات عاقلانه اي مي گيرد كه در مقابل آن مي گوييم كه فلاني تصميمات غير عاقلانه اي مي گيرد كه تعبير نازيباي آن تصميمات احمقانه است البته فاصله بين تصميمات عاقلانه و احمقانه زياد است يعني در مورد يك كاري مي تواند ده ها تصميم عاقلانه وجود داشته باشد كه البته يكي از اين تصميات از بقيه عاقلانه تر و بهتر است ، تعبيري در لغت عرب وجود دارد به نام "عقال" كه وسيله‌اي است كه با آن شتر را مهار مي‌كنند يعني در بطن واژه عقلنوعي مهار كردن و حبس كردن خوابيده است خلاصه اينكه از استعمالات مختلف اين واژه كما اينكه مرحوم مصطفوي در كتاب التحقيق آورده است اين بدست مي آيد كه عقل يعني وسيله كه با آن مصلحت را از مفسده تشخيص داده و خود را ملزم به آن مصلحت كنيم. كه در استعمالات روايي نيز همين مفهوم گنجانده شده است كه عقل مسير حق و باطل را تشخيص مي دهد و ما را ملزم مي كند كه از آن تبعيت كنيم. كما اينكه در وصيت امام كاظم عليه السلام به هشام اينگونه آمدهاست: (يَا هِشَامُ إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لِابْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَكُنْ أَعْقَلَ النَّاس‏)، البته عقل نيز مانند ساير موجودات غير مادي(ايمان، علم، حلم و ...) كه در اختيار انسان قرار گرفته است قابل رشد وتقويت است، مانند اينكه هر چه علم انسان مخصوصا در برخي از حوزه‌هاي خاص، بالاتر رود قوه عاقله تصميمات بهتري مي گيرد، هرچه انسان از گناهان دوري گزيند و تقوايش بالاتر رود اين تصميمات بهتر خواهد بود، هر چه ميزان حلم و صبر شخص بالاتر رود تصميمات وي ميزان خطايش كمتر خواهد بود، هر چه از مشورتدقيقتر و بهتري بهره گيرد باز قوه عاقله بهتر تصميم مي گيرد و همينطور ساير عوامل ديگر، البته مراد از تصميمات عاقلانه صرفا انتخاب مصاديق جبهه حق كه توسط انسانهاي كامل ملاكها و معيارهاي آن بيان شده است مي باشد و انسانها مدام در طول زندگي خود و هر روز بر اساس همان ملاكها يا مسير حق راانتخاب مي كنند يا باطل را، چه در انتخاب همسر، شغل، درآمد، دوست، دانش و علم و تفكرات و هر موضوع و موردي كه اين دو جبهه خير و شر در آن تصور دارد.
بنابراينقوه عاقله موجودي غير مادي است كه مجموعه‌اي از عوامل كه برخي از آنها ذكرشد در تصميمات و ميزان دقت آن تصميمات در انتخاب و نزديك شدن به مسير درستو غلط و حق و باطل دخالت دارند. بنابراين عاقل بودن صرفا مساوي با دانشمندبودن نيست، چرا كه بسياري از دانشمندان هستند كه دانش خود را در مسير باطلاستفاده مي كنند و به همين علت بزرگترين اشتباهات تاريخ را نيز رقم زده‌اند، پس حتي فكرها و انديشه‌هاي ما نيز تحت نظر قوه عاقله به مسير درستمي تواند هدايت شوند.
حال يكي از عوامل تاثيرگذار در ميزان قدرت و دقت قوه عاقله انسان، عواطف و احساسات انسانها است و از آنجايي كه در خلقت زناناين عنصر مهم حيات انساني به طور قابل توجهي در وجود آنها نهاده شده است به طور طبيعي در برخي از موراد و كارها و شغلها و حالتها و اتفاقها، اين عواطف خود را در تصميمات خانمها نشان مي دهد مخصوصا در اموري كه از حساسيت بالايي برخوردار است و تشخيص حق و باطل و عمل به آن امري مشكل است، البته از آن طرف هم مردان در برخي كارهايي كه زنان آنها را به راحتي انجام مي دهند، كاملا ناتوان هستند. و اين نقصها مربوط به خلقت انسانها است كه كاملاطبيعي است و اين است علت اساسي نياز انسانها مخصوصا زن و مرد به يكديگر و اينكه مكمل هم باشند نه اينكه جاهاي يكديگر را اشغال كنند بلكه بايد كارهايي كه با آنها تناسب روحي و فكري و جسمي دارند را در چارچوب دستورات سازنده خود انجام دهند.

چهارشنبه 7 12 1392 22:1
(0) دیدگاه
بخش اول: ايمان زنان
آيا زنان ايمانشان از مردان كمتر است؟

مَعَاشِرَالنَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ ... فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ ... .(1)
اي مردم، زنان نقصان در ايمان(2) دارند ... علت اين نقصان ايمان اين است كه در آن ايام مخصوص نمي‌توانند نماز بخوانند.
            

(1): نهج‌البلاغه، صبحي صالح، خطبه80
(2): مراد از معناي ناقص در ايمان، در كلام امام:
اولا:ناقص در لغت عرب در مقابل زياد استعمال مي شود. بنابراين اگر يك حالت تعادل را فرض كنيم، نقصان و زياده نسبت به آن معنا پيدا مي كند.
ثانيا: نقصان در ايمان نمي تواند به معناي عدم توانايي زنان در رشد معنوي و يا كم بودن رشد معنوي و تعالي روحي آنان نسبت به مردان باشد چرا كه هم در آيات قرآن كريم و ساير روايات اهل بيت زن و مرد از حيث تعالي روحي و كسب تقوا و ايمان فاقد تفاوت دانسته شده‌اند.
نتيجه اينكه نقصان در ايمان به معناي كمتر شدن برخي از اعمالي است كه بواسطه آنها مي توان ايمان كسب كرد. مانند اينكه زنان در اين ايام نمي توانند نماز بخوانند. كما اينكه خود حضرت نيز نقصان در ايمان را به نقصان در انجام عمل تفسير كرده اند، آنجا كه فرموده است: فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ. بنابراين زنان بواسطه خلقت طبيعي و خارج از اختيار خود نمي توانند در اين ايام برخي از عبادات را انجام دهند.
و اين به اين معنا نيست كه در همين ايام هيچ عبادت ديگري را نمي توانند انجام دهند و بر ايمان و رشد خود بيفزايند، مانند اينكه در همين ايام در سجاده خويش و جايشگاه نمازشان مشغولذكر و ياد خدا باشند. يادي كه مي تواند از نمازي كه يك مرد با هزار مشغوليت فكري انجام مي دهد بهتر باشد. و يا هر عبادت ديگري مانند كمك به بقيه و ساير اعمال ديگر مخصوصا در اين ايام كه بتواند اين نقص را جبران كند.
و بر فرض كه در اين ايام هيچ عبادتي را انجام ندهند، مگر عبادت فقطدر شكل ظاهري اعمال خلاصه مي شود، همانطور كه در روايت داريم كه به واسطه اخلاص است كه درجات مومنين متفاوت مي شود، زن مي تواند نمازي با اخلاصتر درهمان ايام كه بر او واجب است بخواند كه برابري كند با عبادت دهها مرد، بماند كه عواطف و روحيات لطيف يك زن شتاب دهنده‌اي قوي به معنويات او و رابطه اش با خداي متعال است البته اگر قدر اين نعمت را بداند.
پس روشن است كه قصد امام عليه السلام پايين آوردن شان و منزلت زنان نيست كه خود بهترين زنان يعني حضرت زينب كبري سلام الله عليها را تقديم جامعه انساني كرده است. البته اين جمله مي تواند هشداري باشد به زنان كه در اين ايام و ايام بعد از آن جبران اين لحضات را بكنند، و چون خداوند در اين ايام از آنها برخي اعمال را نخواسته، خود را بي نياز از ارتباط معنوي و ملكوتي و خودسازي بدانند.
براي اطلاع از مفهوم ايمان به اينجا مراجعه نماييد.
پنج شنبه 1 12 1392 6:19
(2) دیدگاه
اصول مشاوره: بخش دوم
سبك زندگي: استفاده از نظر مشاور فقط در چارچوب نظام معارف دين

حضرت اباالحسن، علي بن ابيطالب، امام اميرالمومنين علي عليه‌السلام: ...يَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْيٍ يُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْيٍ يُرِيدُ أَنْ يُلْصِقَ مَا لَا يَلْتَصِقُ وَ يُقَرِّبَ مَا لَا يَتَقَارَبُ فَاللَّهَ اللَّهَ أَنْ تَشْكُوا إِلَى مَنْلَا يُشْكِي شَجْوَكُمْ وَ لَا يَنْقُضُ بِرَأْيِهِ مَا قَدْ أَبْرَمَ لَكُمْ ... .
... كه هلاكت و نابودي(8) را بر پشتش سوار كرده دائما تغيير موضع(9) مي‌دهد، به جهت اينكه دائما نظر و ديدگاه وي تغيير مي‌كند و مي‌خواهد اموري كه به هم ارتباطي ندارد پيوند دهد و بچسباندو مسائلي را كه قرابتي ندارند در كنار هم قرار دهد(10)، شما را به خدا، شما را به خدا، در پيش كسي كه نمي‌تواند غم و اندوه و مشكل شما را برطرف كند، طرح مسئله و دعوا و مشاوره نكنيد، و او نمي‌تواند با نظرش، آنچه در حقشما ثابت است(11) و بايد به آن عمل كنيد را نقض كند(12)، ... .
                              

(8): جهالت و هواپرستي
(9): گاهي راستي است و گاه چپي، گاهي هواي علي را دارد و گاهي معاويه، با هر دولتي چرخ مي‌زند، مدل همانها لباس مي‌پوشد، با دوستان آنها دوست مي‌شود و با دشمنان آنها دشمن، كاري ندارد كهاين دشمن در سپاه حسين بن علي باشد يا يزيد. زن يا مردي است كه در ميان يكخانواده دائما حرفها را درست مي‌شنود و با تحريف بازگو مي‌كند. تا ديروز دوست خوبي بود هميشه حرف از همياري و همزباني و همدلي مي‌زد اما امروز پوليبه جيب زده، بايد هديه‌اي تقديمشان كنيد كه زير پايشان را هم نگاه كنند، همه آگاهند كه اصلا سواد اين كار را ندارد، اما به هر دليلي شده مدير مدرسه، شده نماينده مجلس، شده راهنماي يك عده‌اي و هزاران شدن‌هاي بي‌تخصص وتعهد يا كم تخصص و تعهد، خلاصه بهتري از او هست و او شده مسئول، حال ديگر اگر كمتر از جناب دكتر يا مهندس يا مدير محترم و ... به او بگويي، حسابت باكرام‌الكاتبين است.
همه اين بالا و پايين شدنها را، امام علي عليه‌السلام در عبارت بعدي اينگونه دليل مي‌آورند كه چون دائما نظرش تغيير مي‌كند، مي‌داني چرا چون اصولش از جاي اصيلي نيامده، جاي اصيل فقط قرآن و احاديث است و براي دستيابي به اصول آن بايد به متخصص متعهدش رجوع كني و بس.
(10): هرمنطق و دليلي كه با منطق و دليل قرآن و كاملترين انسانها يعني معصومين، همخواني نداشته باشد، و توجيه روي توجيه باشد و گرچه سخن رايج بشر امروز باشد و گرچه در ميان گزاره‌هاي دانشهاي امروزي باشد، چه سياست چه اقتصاد و ...، مي شود مصداق همين عبارات امام علي عليه‌السلام: (مي‌خواهد اموري كه به هم ارتباطي ندارد پيوند دهد و بچسباند و مسائلي را كه قرابتي ندارند در كنار هم قرار دهد).
(11): مراد از " آنچه در حق شما ثابت است" برنامه و نظر دين اسلام كه خداوند فقط همين برنامه را قبول دارد و در حق ما ثابت كرده است.
(12):خداوند براي هدايت انسانها قوانيني را فرو فرستاده و فقط بر اساس آنها بشررا باز خواست مي كند و كاري به عقايد و افكار غلط ما ندارد كه اگر اينگونهباشد فرستادن برنامه ديگر معنايي ندارد و كاري است غير عاقلانه.
اينكه در ذهن ما خدا آنقدر كريم است كه همه گناهان ما را مي بخشد حتي اگر ما تنبه پيدا نكنيم و مسير زندگي خود را تغيير ندهيم و هر كاري دلمان بخواهد انجام دهيم و بگوييم خدا كريم است، اين حرفها و سخنان كاملا غلط است چرا كهخلاف خود سخنان خدا در قرآن است.
بگوييم محبت علي (ع) داشته باشو بر امام حسين گريه كن گناهانت مانند برگ درخت مي ريزد و همين دو مورد كافي است، خوب اين هم از افكار واضح البطلان عده اي است.
خلاصه اينكه نظر يك مشاور، استاد، معلم، مادر، پدر، برادر، خواهر، رئيس جمهور، مسئول، مدير، قاضي و ... اگر خلاف يك كدام از دستورات دين باشد و ما آنها را اجرا كنيم، توجيهي بر عدم بازخواست الهي و عذاب او نخواهد بود چرا كه علي عليه السلام يعني كسي كه دوزخيان و بهشتيان را از هم جدا مي كند مي فرمايد: (در پيش كسي كه نمي‌تواند غم و اندوه و مشكل شما را برطرف كند، طرح مسئله و دعوا و مشاوره نكنيد، و او نمي‌تواند با نظرش، آنچه در حق شما ثابت است و بايد به آن عمل كنيد را نقض كند)

يکشنبه 27 11 1392 21:43
(0) دیدگاه
X